گر کسی، عاشق رخسار تو باشد چه کند؟ طالب دولت دیدار تو باشد، چه کند؟ عشقی و بیخبری از درد و گرفتاریه دل دردمندی که گرفتار تو باشد، چه کند؟ ای طبیب دل بیمار، بگو بهر خدا آن جگر سوخته که، بیمار تو باشد چه کند کار گل زار شود، گر تو به گلزار آیی مشتری سر بدهد، گر سر بازار آیی من که از شوق تو، بر قصر تو دربان شدهام تا تو را بنگرم، آن دم که به دربار آیی شأنی از مرتبتت کم نشود ای گل من گر به دلجوییِ خار سر دیوار آیی مور را رخصت دربار سلیمان نبوَد مگرت از ره لطفی، تو به دربار آیی