گاه سوخته  پرمی‌شوی ومی‌فهمی

گاه سوخته پرمی‌شوی ومی‌فهمی

[ حسین محمدی فام ]
گاه سوخته‌پر می‌شوی و می‌فهمی
یا پاره‌جگر می‌شوی و می‌فهمی

این که چه گذشت بر من و بر جگرم
یک روز پدر می‌شوی و می‌فهمی

شَک است به دامان یقین افتاده
یا هرچه که داشتم ز زین افتاده

من یک علی اکبر به نَبَرد آوردم
چندین علی اکبر به زمین افتاده

بنا نبود که آتش به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند

نظرات