کویر تشنه شده قلبم ای سحاب بیا تمام زندگیام بی تو شد سراب بیا هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی به حق فاطمه این جمعه بی نقاب بیا مباد این که بیایی و مرده باشم من شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا به کوچه کوچهی شهرم ز خون دل همه شب برای آمدنت ریختم گلاب بیا گناه من ره دیدار بسته بر رویت تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا به دردهای به حیدر نگفتهی زهرا به نالههای سحرگاه بوتراب بیا به سینهای که شکسته از سُم ستور، قسم به صورتی که شد از خونِ سر خضاب بیا