چه روضه‌ای‌ست که هر کس روایتش می‌کرد

چه روضه‌ای‌ست که هر کس روایتش می‌کرد

[ حاج منصور ارضی ]
چه روضه ایست که هر کَس رِوایَتَش می‌کَرد
بَنای گِریه به وَضعُ مُصیبَتَش می‌کَرد

چه می‌شد از دِل آن کوچه بر‌نمی‌گشتند
قَضا به لُطفِ قَدَر خِرقِ عادَتش می‌کَرد

برای جمله‌ی کوتاه هم مَجال نَداد
وَگَر نِه فاطمه او را نصیحتش می‌کَرد

شریفه در همه‌ی عُمر فُحش نَشنیده
و کاش راهزَن این را رِعایَتَش می‌کَرد

آهای گِریه کُنان فاطمه زمین اُفتاد
هُجومِ چَکمه جِسارَت به ساحَتَش می‌کَرد

یکی زِ تِکه‌ی آن گوشواره‌ها گُم شُد
حَسَن وَگَر نِه نَه همان شب مَرَمَتَش می‌کَرد

عذابِ روحی فرزند داغِ ناموس است
مُقَیره هم چه جَفایی به غِیرَتَش می‌کَرد

دُعای مادرم این روزها فقط مَرگ است
عَجَل زِ طَعنه همسایه راحَتَش می‌کَرد

نظرات