پهلوان و جنگ‌آور

پهلوان و جنگ‌آور

[ مسعود پیرایش ]
پهلوان و جنگ‌آور ای شیره نره حیدر
دست تورو بوسیدن ، بچّه‌های پیغمبر

وقتی داری ، تو رگات خون حلال حیدرو 
بایه دستت ، می‌کَنی دو سه تا درب خیبرو

وقت میدون ، میکشی به خاک و خون یه لشکرو 
با نگاهت ، به نفس میندازی مالک اشترو

عالی درجات ، حضرت قمر ، اکسیرحیات ، حضرت قمر
صاحب فرات ، حضرت قمر ، حیدر و جنات ، حضرت قمر

یابن اُمُّ ‌البنین....

(بُرَّنده چو شمشیری ، شیر و پسر شیری)2
شهریاری و دستِ ، عالمی رو می‌گیری

کاشف الکرب ، قوّت قلب حسین علمت
اوج جرئت ، دیده میشه عیناً از هرقدمت 

کلّ عالم ، شده خادم وغلام و حشمت
حتّی دشمن ، میگه از لطف و عطا و کرمت

شاه علقمه ، حضرت قمر ، یاور همه ، حضرت قمر
سایَت سرمه ، حضرت قمر ، عشق فاطمه ، حضرت قمر

یابن ام البنین....

نظرات