پهلوان و جنگآور ای شیره نره حیدر دست تورو بوسیدن ، بچّههای پیغمبر وقتی داری ، تو رگات خون حلال حیدرو بایه دستت ، میکَنی دو سه تا درب خیبرو وقت میدون ، میکشی به خاک و خون یه لشکرو با نگاهت ، به نفس میندازی مالک اشترو عالی درجات ، حضرت قمر ، اکسیرحیات ، حضرت قمر صاحب فرات ، حضرت قمر ، حیدر و جنات ، حضرت قمر یابن اُمُّ البنین.... (بُرَّنده چو شمشیری ، شیر و پسر شیری)2 شهریاری و دستِ ، عالمی رو میگیری کاشف الکرب ، قوّت قلب حسین علمت اوج جرئت ، دیده میشه عیناً از هرقدمت کلّ عالم ، شده خادم وغلام و حشمت حتّی دشمن ، میگه از لطف و عطا و کرمت شاه علقمه ، حضرت قمر ، یاور همه ، حضرت قمر سایَت سرمه ، حضرت قمر ، عشق فاطمه ، حضرت قمر یابن ام البنین....