همره ارض و سما - شده غرق عزا وارد شهر غم - شده سرها جدا مست شور و شعف - گشته شام بلا واغريبا خدا شور و غوغا به پا - از دف و هلهله دست و پای همه - بسته بر سلسله خون چکد یا رب از - چشم اهل سَما واغريبا خدا بر سنانهای دون - سر گلهای حق سنگباران شد از – جور اعدای حق زینب دلغمین - به نوا مبتلا واغريبا خدا صف به صف مرد و زن - کف زنان پایکوب همه شادی کنان - بهر کشفالكروب نوحه گر سینه زن – دیدهتر بچهها واغريبا خدا سیدالساجدین - خسته و بیمعین دست و پا بسته بر - روی ناقه غمین نالهها میزند – خاتمالانبيا واغريبا خدا