همه هست آرزویم

همه هست آرزویم

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟

به كسي جمال خود را ننموده‏ ای و بينم
همه جا به هر زبانی، بوَد از تو گفت و گویی

بشكست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خُمّ می سلامت، شكند اگر سبویی

همه موسم تفرج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نِه، بنشين كنار جویی

گاه شد مظهرْ خدا، گاه شد مظهرْ علی
من علی را در خدا دیدم، خدا را در علی 

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه ی دیگر، علی

این سر قرآن علی، آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده است سرتاسر علی

می‌ نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌ نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچه بالایند، بالاتر علی

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌ دمد خورشید از چاکِ گریبان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه، جان به قربان نجف

رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی
سال‌ ها خوردیم آب کربلا و نان نجف

علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را؟
که به ماسویٰ فکندی همه سایه ی هما را

دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم، خدا را

نظرات