هر کس که جا مانده پیمبر را ببیند باید علیِ بعد حیدر را ببیند خورشید شب تا صبح یک لحظه نخوابید از شوق این که چشم اکبر را ببیند مهتاب حتی احتمالش را نمیداد بعد از عمو یک ماه دیگر را ببیند جای عقب رفتن، زمان رفته جلوتر تا باز هم روی پیمبر را ببیند آیینهی حُسنِ حَسن شد تا که بابا بعد از برادر هم برادر را ببیند در فضای خانهاش چون عطر کوثر مینشیند پس بلاشک جبرئیل این جا دَم دَر مینشیند روبهروی ظالمان و در کنار مستمندان چون علی میایستد مثل پیمبر مینشیند گفت منصوص است در ذات خدا تکبیر گفتهام ناگهان دیدم پس از الله، اکبر مینشیند