هر کسی رفت به دنبال تو راهش وا شد
1688
3
- ذاکر: علی جهانبخش
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب پنجم محرم
- سال: 1400
هرکسی رفت به دنبال تو راهش وا شد
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست نه تو محتاجش
لب خشکیدهی تو داغ دل دریا شد
پسر چهارم زهرایی عبدالزهرا
بودنت مایهی امید بنی الزهرا شد
جا روی چشم تر مهدی زهرا دارد
آن عریضه که به دستان شما امضا شد
به خدا مثل تو در بین برادرها نیست
به خدا داشتنت حسرت خواهرها شد
اهل حاجت همهی سال به کَس رو نزنند
صبر کردند همه تا شب تاسوعا شد
تا قیامت جلوی هیچکسی خم نشود
قد هرکس جلوی پرچم سرخت تا شد
من ندادم به سکینه قسمت، میترسم
یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد
تو از اول حسنی بودی و دیدند همه
چقدر تیر بر این پیکر زخمت جا شد
نیزهزار آمدهام یا تو پر از نیزه شدی
*****
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
تو آسمونا قمر گرفته
یه آقایی دستاشو به کمر گرفته
رو خاک صحرا داره میگرده
یکی میگه انگار که قرآن پیدا کرده
هی میبوسه با اشک چشماش دستای قلم رو
با التماس میگه پاشو علمدار
بلند کن از روی زمین علم رو
قلبش مثل مشک اباالفضل شده پارهپاره
با دست لرزون از تو چشم عباس
تیر سه شعبه داره برمیداره
اومد حرم با قد خمیده
عمود خیمهی اباالفضلو کشیده
این خیمه دیگه نداره شیری
گفت که برید آماده شید برا اسیری
زینب داره میزنه محکم گره معجرا رو
از دست و پاشون داره درمیاره خلخال و گوشوارهی بچهها رو
دشمن داره میشکنه بین بچهها غرورو
آخه یه نیزهدار داره رو نیزه میزنه از پهلو سر عمو رو
اگه میخوای خون جای اشک نریزم واویلا واویلا
گوشوارههاتو دربیار عزیزم
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست نه تو محتاجش
لب خشکیدهی تو داغ دل دریا شد
پسر چهارم زهرایی عبدالزهرا
بودنت مایهی امید بنی الزهرا شد
جا روی چشم تر مهدی زهرا دارد
آن عریضه که به دستان شما امضا شد
به خدا مثل تو در بین برادرها نیست
به خدا داشتنت حسرت خواهرها شد
اهل حاجت همهی سال به کَس رو نزنند
صبر کردند همه تا شب تاسوعا شد
تا قیامت جلوی هیچکسی خم نشود
قد هرکس جلوی پرچم سرخت تا شد
من ندادم به سکینه قسمت، میترسم
یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد
تو از اول حسنی بودی و دیدند همه
چقدر تیر بر این پیکر زخمت جا شد
نیزهزار آمدهام یا تو پر از نیزه شدی
*****
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
تو آسمونا قمر گرفته
یه آقایی دستاشو به کمر گرفته
رو خاک صحرا داره میگرده
یکی میگه انگار که قرآن پیدا کرده
هی میبوسه با اشک چشماش دستای قلم رو
با التماس میگه پاشو علمدار
بلند کن از روی زمین علم رو
قلبش مثل مشک اباالفضل شده پارهپاره
با دست لرزون از تو چشم عباس
تیر سه شعبه داره برمیداره
اومد حرم با قد خمیده
عمود خیمهی اباالفضلو کشیده
این خیمه دیگه نداره شیری
گفت که برید آماده شید برا اسیری
زینب داره میزنه محکم گره معجرا رو
از دست و پاشون داره درمیاره خلخال و گوشوارهی بچهها رو
دشمن داره میشکنه بین بچهها غرورو
آخه یه نیزهدار داره رو نیزه میزنه از پهلو سر عمو رو
اگه میخوای خون جای اشک نریزم واویلا واویلا
گوشوارههاتو دربیار عزیزم
نظرات
نظری وجود ندارد !