نوایی نیست در نایم

نوایی نیست در نایم

[ سید محمد جوادی ]
نوایی نیست در نایم، ولیکن های و هوی دارم
به هر جایی که بنشینم، ز عشقت گفتگو دارم

نمی‌ارزم به یک ارزن، ولی چون با تو پیوستم
به پیش خلق، صدها خرمن از تو آبرو دارم

طواف چار گوش کعبه باشد، خواهشِ مَردُم 
ولی من طواف شش‌گوش مزارت آرزو دارم

***
خورشید من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه

نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه

کی زیر گلوت را عزیزم
این‌طور بریده ناشیانه

امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه

من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه

من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه

رفتم وسط شراب‌خواران
کَت بسته، به زیرِ تازیانه

دم غروبه، گلایه‌هام به چوبه
دیدم با خیزران یزید به روی لبت می‌کوبه

یه شب نبوده که راحتم بذارن
شده بابا بخوای سر بریده‌اش رو بیارن

مُردیم و زنده شدیم
بستند اسیرها رو با طناب

مُردیم و زنده شدیم
آوردنت تو بزم شراب

مُردیم و زنده شدیم
اذیت شدیم نه مثل رباب

زدنت بهونه دخترت رو گرفت
زدنت رباب دوید سرت رو گرفت

دلم گرفت که تو می‌آی به زودی
چه بوسه‌ها برات فرستادم رو نیزه بودی

به کام تلخم یه کم عسل می‌خواستم
دیدم که دخترا بابا دارن، بغل می‌خواستم

کبوده صورت من
از دست زجر که بی‌ادبه

کبوده صورت من
نوازشت رو می‌طلبه

کبوده صورت من
نبوسیدی منو عجبه

اومدی داره تموم می‌شه نفسام
می‌بینی مزارمه خرابه شام

سوختی، سوختم شبیه همیم
تو آغوش هم ضریح همیم

با تن، بی‌تن برای منی
کم هم که بیای بابای منی

چقدر پیر شدم تو روزای دل‌آزار
نبودی سرم داد کشیدن تو بازار

پای زخمم به تو نرسید
نبودی که زجر موهامو کشید

کارِ دنیاست دو تا دل تنگ
بهم برسن تو کاخ یزید

یه شب جا موندم و اومد سراغم
همون مَردی که با من خیلی بد بود

الهی که دلش آتیش بگیره
که دل سوزوندن رو خیلی بلد بود

روضه یعنی خجالت شاه
یه مرد غریب که می‌کشه آه

مونده مضطر آخه پدره
به سمت حرم بره یا نره

رو زد اما زمین زدنش
چه خنده‌ای کرد سپاهی بهش

چند تا کشته گرفته یه تیر
حسین و رباب یه طفلِ صغیر

چقدر کج شده گردنِ شاهِ عالم
داره آب می‌شه از خجالت

پدر گردنش کج، پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند

نظرات