من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود سفرم بود ولی همسفرم هیچ نبود رفت سامان من از بی سر و سامانی تو با سرت جز قدم در به درم هیچ نبود نکند فکر کنی خستهام از راه امّا کاش در کوفه مسیر گذرم هیچ نبود جگر شیر خدا داده خداوند به من با تماشای تو دیگر جگرم هیچ نبود شهر تعطیل و همه منتظر خواهر تو سر دروازه خیال گذرم هیچ نبود حسین جان