من مهدی‌ام؛ در دست تیغ انتقامم

من مهدی‌ام؛ در دست تیغ انتقامم

[ حنیف طاهری ]
من مهدی‌ام در دست، تیغ انتقامم
مادر به قبر مخفی‌ات، بادا سلامم

ای قلب مجروحم کباب از غربت تو
باریده اشکم قرن‌ها، در تربت تو

شب تا سحرها سوختم از سوز داغت
بودم چراغ قبر بی شمع و چراغت

عمری برایت گریه همچون ابر کردم
هم سوختم هم ساختم هم صبر کردم

دیروز رو گرداند امت، یک سر از تو
امروز باشد مهدی‌ات، تنهاتر از تو

مادر دلم خون است، از بندم رها کن
دستی برآور بر ظهور من، دعا کن

یا با ظهورم انتقامت را بگیرم
یا در کنار قبر پنهانت، بمیرم

مادر شنیدم بارها قاتل تو را کشت
ای یار تنهای علی، آخر چرا کشت

مادر شنیدم بارها از پا فتادی
دیدی علی تنها بوَد، باز ایستادی

قنفذ در آن ساعت به سانی اقتدا کرد
دست تو را از دامن مپلا، جدا کرد

مادر مپنداری من از تو دور بودم
آن روز در صلب حسینت، نور بودم

آوای مهدی مهدی‌ات، آمد به گوشم
برخواست در صلب حسین از دل خروشم 

نفرین بر آن قوم خدا نشناس کردم
درد تو را در قلب خود، احساس کردم

ای کاش بودم، تا علی را یار بودم
جای تو من بین در و دیوار بودم

آنان که پای خطبه‌ات، ساکت نشستند
ای کاش دست قاتلت را می‌شکستند

کی میشود بردارم از جانت محن را
از خاک بیرون آورم باز آن دو تن را

در حلقه‌ی زنجیرشان، محکم ببندم
فریاد یا اماه صد از بند بندت

دریا کنم از خون دل چشم ترم را
پرسم چرا کشتید آخر مادرم را

گیرم امیرالمؤمنین را دست بستید
بازوی زهرا را چرا آخر شکستید

آجر ذوی‌القربای پیغمبر، کتک بود
یا پاسخ حق نمک، دست فدک بود

مادر به اشک چشم‌های دوستانم
داد تو زین بیدادگرها، میستانم

من بهترین یار وفادار تو هستم
روز ظهورم هم عزادار تو هستم

شمشیر خونریزم بود مدیون محسن
نقش است بر آن انتقام خون محسن

ای قبر پنهانت زیارتگاه مهدی
خورشید قرآن اختر دین، ماه مهدی

مادر تو عالمی را اشک و سوز و شور دادی
با روی سیلی خورده‌ی خود نور دادی

نظرات