من مَلک بودم و آغوش پدر جایم بود

من مَلک بودم و آغوش پدر جایم بود

[ مسعود پیرایش ]
من مَلک بودم و آغوش پدر جایم بود
دوری از گرمیِ آغوش تو بیمارم کرد

من به عمرم سر بازار نرفته بودم
شوق یک بوسه مرا راهیِ بازارم کرد

خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد
زجر آمد و سیلی زد و بیدارم کرد

لگدی زد، که خدا قسمت کافر نکند
بی تو هول شدم و دست به دیوارم کرد

دلم بهم گفت، که تو میای به زودی
چه بوسه‌ها برات فرستادم، رو نیزه بودی

به کام تلخم، یه کم عسل می‌خواستم
دیدم که دخترا بابا دارن، منم بغل می‌خواستم

کبوده صورت من، از دست زجر که بی‌ادبه
کبوده صورت من، نوازشت رو می‌طلبه 
کبوده صورت من، نبوسیدی منو عجبه 

اومدی، داره تموم میشه نفسام
می‌بینی، مزارمه خرابه‌ی شام

دَم غروبه، گلایه‌هام به چوبه
دیدم با خِیزرون یزید، روی لبت می‌کوبه

یه شب نبوده، که راحتم بذارن
شده بابا بخوای، سرِ بریدشو بیارن

مُردیم و زنده شدیم، بستن اسیرا رو با طناب
مُردیم و زنده شدیم، آوردنت تو بزم شراب
مُردیم و زنده شدیم، اذیت شدی نه مثل رباب

زدنت، بهونه دخترت رو گرفت
زدنت، رباب دوید سرت رو گرفت

تنت رو خاکه، ولی سرت رو داری
دَم تو گرم چقد هوای دخترت رو داری

خدا به ما، تو رو داده دوباره
کم اومدی ولی همین کم از سرم زیاده

انگشتر تو که رفت، انگشت دستتم بریدن
انگشتر تو که رفت، گوشواره از گوشم کشیدن

می‌فروشم گوشوارم را اگر پیدا کنم
در عوض انگشتر زیبا برایت می‌خرم

انگشتر تو که رفت گوشواره از گوشم کشیدن
انگشتر تو که رفت یه روز خوش چشام ندیدن 
انگشتر تو که رفت

چاره‌ای نیست، خوشم اگه با سر تو
بوسه زدم، به رگای حنجر تو
دست نداری، بخوابونی دخترتو

خرده نگیر، نامرتبه موی من
سیلی زدن، اگه کبوده روی من
خورده لگد، تیر می‌کِشه پهلوی من

چی مونده از طفلت جز، یه جونِ بر لب
کجا بودی زجر اومد سراغم اون شب
کبود منو تحویل داد به عمّه زینب

اونی که بُرید گلوتو، نمی‌گفت که من می‌میرم
سوغاتی نیست، این گلوی پاره برام
بوسه گرفت، از لبای پاره برام
روم نمی‌شه، از سر تو چیزی بخوام

مثل منی، از صبح تا غروب زدنت
بد نبودی، ولی تو رو خوب زدنت
فرق تو با، من اینه با چوب زدنت

چطوری زد دندونی برات نمونده
چطوری زد چیزی از لبات نمونده
چطوری زد جز خون توی چشمات نمونده
بابای خوبم

حالا اومدی
حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی

ای بابا، حکایتی شده مویم
ای بابا، شکستگیِ اَبرویم 
ای بابا، ای بابا

به دخترهای شامی، گفته بودم من پدر دارم
عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها

نظرات