من به راهی میروم کانجا قدم نامحرم است

من به راهی میروم کانجا قدم نامحرم است

[ حنیف طاهری ]
من به راهی می‌روم کآنجا قدم نامحرم است
از مقامی حرف می‌گویم که دَم نامحرم است

دل‌خوشم گر ديده‌ی من شد سفيد از انتظار
کز پِیِ ديدار جانان، ديده هم نامحرم است

ای اسير عشق طعن بی‌غمی بر من مزن
خلوتی دارم به ياد او که غم نامحرم است

با خيال او، نگنجد ياد خوبان در دلم
هرکجا سلطان کند خلوت، حَشَم نامحرم است

ما اگر مکتوب ننوشتيم عيب ما مکن
در ميان رازِ مشتاقان قلم نامحرم است

منزل تَر دامنان نَبوَد حريمِ کویِ عشق
هر که نَبوَد پاک‌دامن در حرم نامحرم است

نظرات