
متوقف شده زمان شده حال زمین خراب
- ذاکر: مهدی رسولی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام زمان (عج)
- مناسبت: نیمه شعبان
- سال: 1401
متوقف شده زمان شده حال زمین خراب
نفس عرش گشته حبس دل عالم در اضطراب
میلرزد زمین به خود میگوید شد آنچه شد
شد کاخ ستمگران روی سرهایشان خراب
به دل آسمان هراس شده خورشید بیحواس
که دل شب به سامراست شده هستی در انقلاب
همه جا حرف، حرف او همه جا غرق های و هوی
که گرفته است دست حق ز رخ خویش تن نقاب
چه نزولی، چه آیهای ز دل آسمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نه بشر گفتنش روا نه خدا خواندنش سزاست
که هم او نوح و آدم است و هم عیسی و مصطفیست
به کرامت فضائلش همه تصدیق فاطمهست
به شجاعت حمایلش خود شمشیر مرتضیست
موعود غدیر خم او حیدر شمایل است
او شرح فضایل است او معنای لافتیست
سخنانش به قول حق ما ینطقْ عن الهوا
نفسش نفس إِنَّما کرمش شرح هل اَتیست
به ملاقات او دمی نرسد هیچ راهِ کج
متبرّک به اوست حج که خودش مَروه و صَفاست
او مهدی منتظراو شمشیر مقتدر
او صمصام منتقم او جبران کربلاست
شده در عرش هلهله که هلا میزبان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نفسم تنگ غربت است و دلم تنگ رؤیت است
چه به این شیشه میخورد؟ به خدا سنگ غیبت است
تو قدم نِه به دیدهام که غمت را چشیدهام
که نیایی عدالت است و بیایی کرامت است
وسط خیل این و آن چقدر بی تو بیکسم
به تو امّا نمیرسم که دلم بیلیاقت است
منم و قرن بینفس منم و عصر هوا، هوس
برهانم از این قفس که تمامش اسارت است
دل ما گرچه مثل شام شده سرگشته بیامام
ولی آمادهی قیام تو بیایی قیامت است
شده معلوم پرچمت شده آغاز نهضتت
به خدا عصر، عصر توست کجا عصر حیرت است؟
رسد از دور زمزمه بشتابید، جان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
بیا، بیا، بیا......
دلم گرفته برایت زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت.....
نفس عرش گشته حبس دل عالم در اضطراب
میلرزد زمین به خود میگوید شد آنچه شد
شد کاخ ستمگران روی سرهایشان خراب
به دل آسمان هراس شده خورشید بیحواس
که دل شب به سامراست شده هستی در انقلاب
همه جا حرف، حرف او همه جا غرق های و هوی
که گرفته است دست حق ز رخ خویش تن نقاب
چه نزولی، چه آیهای ز دل آسمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نه بشر گفتنش روا نه خدا خواندنش سزاست
که هم او نوح و آدم است و هم عیسی و مصطفیست
به کرامت فضائلش همه تصدیق فاطمهست
به شجاعت حمایلش خود شمشیر مرتضیست
موعود غدیر خم او حیدر شمایل است
او شرح فضایل است او معنای لافتیست
سخنانش به قول حق ما ینطقْ عن الهوا
نفسش نفس إِنَّما کرمش شرح هل اَتیست
به ملاقات او دمی نرسد هیچ راهِ کج
متبرّک به اوست حج که خودش مَروه و صَفاست
او مهدی منتظراو شمشیر مقتدر
او صمصام منتقم او جبران کربلاست
شده در عرش هلهله که هلا میزبان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نفسم تنگ غربت است و دلم تنگ رؤیت است
چه به این شیشه میخورد؟ به خدا سنگ غیبت است
تو قدم نِه به دیدهام که غمت را چشیدهام
که نیایی عدالت است و بیایی کرامت است
وسط خیل این و آن چقدر بی تو بیکسم
به تو امّا نمیرسم که دلم بیلیاقت است
منم و قرن بینفس منم و عصر هوا، هوس
برهانم از این قفس که تمامش اسارت است
دل ما گرچه مثل شام شده سرگشته بیامام
ولی آمادهی قیام تو بیایی قیامت است
شده معلوم پرچمت شده آغاز نهضتت
به خدا عصر، عصر توست کجا عصر حیرت است؟
رسد از دور زمزمه بشتابید، جان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
بیا، بیا، بیا......
دلم گرفته برایت زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت.....
نظرات
نظری وجود ندارد !