قسم به آب، به روز نخست پیدایش قسم به باد، به طوفان عاصی سرکش قسم به خاک، به آن کوههای بی جنبش قسم به شعلهی خورشید، وقت هر تابش دلیل خلقت ربانی جهان آمد بگو به اهل زمین، صاحب الزمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر یا رب رفت قلم به دست گرفتی، دل مُرَکب رفت نفس کشیدی و باد صبا مؤدب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهرهات، شب رفت به یُمن طلعت روی تو، میکنم خیرات به آخرین سحر آل صبحدم صلوات نسیم عطر تو را هر کجاست میجوید تو آن گلی که زمان بهار میروید خوشا مشام تری که وصال میبوید به قول خواجهی شیرازمان، که میگوید به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد به یار یک جهت حق گذار ما نرسد چه یوسفیست که هجرش، کشیدنی باشد غم فراق ظهورش، چشیدنی باشد چقدر ناز نگاهت، خریدنی باشد علی علی لب تو، شنیدنی باشد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم میچسبد نجف کنار تو، زائر شویم میچسبد نیاز اهل یقین را شکوه ناز، تویی برای قبلهی توحیدی آن نماز، تویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیت خدا فارِس الحجاز، تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروریات سرم فدای دم ذوالفقار حیدریات تمام میشود این هجر ناتمام آقا به احترام تو دنیا کند قیام آقا فقیر سفرهی تو میشوم مدام، آقا کریمزادهی نسل حسن سلام، آقا شبیه جد کریمت سخاوتت علنیست کرامت تو به قرآن کرامت حسنیست کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست نگاه آبی تو بی کرانه دریاست فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست محبت تو شبیه محبت زهراست شبیه فاطمه پر دامنه است، شوکت تو چقدر حضرت زهرایی است، خصلت تو صدای بانگ اذان چهارده معصوم طپش طپش ضربان چهارده معصوم ای آخرین جریان چهارده معصوم عزیز فاطمه، جان چهارده معصوم تویی که منتقم خون فاطمه هستی به داستان خداوند خاتمه هستی برای نوح دمت، ساحلی به دریا شد مسیح ذکر تو را برد، کور بینا شد خلیل با مدد تو، بلای بُتها شد ولایت تو عصایی، به دست موسی شد شروع نقطهی توحید هر قیام تویی رسولهای اولوالعزم را امام، تویی به شعله میکشدم آن غم شب افروزم شبیه شمع، سحرهای هجر، میسوزم هنوز چشم، به فصل وصال میدوزم تویی محول الاحوال عید نوروزم نوید آمدن تو، پیام امید است برای شیعه، زمان ظهور تو عید است برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشقت، شهید بودم کاش منم همان که، به یارش رسید بودم کاش شبیه شیخ مفیدت، مفید بودم کاش چقدر دل به هوسها سپرد نوکر تو به درد فصل ظهورت، نخورد نوکر تو برای دفع بلا، هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کفار، صد مهاجم هست هنوز سینهی سنگین من، مقاوم هست میان شاهرگم، خون حاج قاسم هست اگرچه رفت علمدار، این علم برجاست به روی شانهی ما، بیرق خدا بالاست چه سالها که بدون تو، بی بهار گذشت چه هفتهها که به ما، در فراق یار گذشت تمام روزها که به این عاشق تو، زار گذشت تمام جمعهی عمرم، در انتظار گذشت بس است دوری از ما بس. است خسته شدیم به فاطمه آقا بس است خسته شدیم برای بردن نام خوشت، دهان برسان لبی بساز برایم، سپس زبان برسان به دست سینهزن من، کمی توان برسان مرا به کرب و بلای حسین جان برسان تو را به حق رقیه، مخواه غم باشم فقط اجازه بده اربعین، حرم باشم چقدر آه کشیدی ز دست این اقبال غروب روز دهم، طبق سنت هر سال شنیدهایم تو دیدی چه شد در آن گودال همان دمی که ز گریه، تو میروی از حال بهم زند اثر نالهی تو هیئت را حسین میکِشی و میکُشی جماعت را رسید نیمه شعبان، دلم پر آشوب است نگاه کن به دلی کز گناه معیوب است چقدر گریه به پای فراق، مطلوب است مرا سحر برسانی به جمکران، خوب است میان سجدهی تو، روضهای به پا بکنیم برای مشک علمدار، گریهها بکنیم خبر رسید به ایمان، ستون دین افتاد وقار بیرق شاهنشهی، زمین افتاد امید تشنگی خیمه، در کمین افتاد بلندمرتبه سقا، ز صدر زین افتاد کسی که چشم ندارد، کمین خورد سخت است کسی که دست ندارد، زمین خورد سخت است