قَتّالُ العَرَب علی عِینُ اللهِ ناظِرِه عزرائیل همیشه پیش پای تو حاضره کَرّاری و دشمنت هم این رو گواهه که توو میدون نرفتی حتی یکدفعه با زره هی سرمیزنی مِیمَنه تا مِیسَر مَرحَبَم خودش نفهمید که از رو پیکرش زدی کِی سر طوری رو زمین قدم میکوبی محکم میکوبی انگاری قلعهی خیبر و بهم میکوبی اونا در فرارن؛ تو با ذُوالفَقارت میری رو سر درِ قلعه و عَلَم میکوبی علی، علی دریای کرم حسن، روح مهر و عاطفه فضل تو زبونزد بین کل طائفه با صبر و ملایمت رویارویی میکنی حتی با کسی که با حرف تو مخالفه حامی جزامیها و ایتامی شده بعد اون همه توهین از مریدای تو اون شامی هر بیچارهای رو چارهسازی مهمون نوازی یا به میدون نبردی یا در نمازی کل زندگیت رو بخشیدی دو دفعه همیشه گدا رو برمیگردونی راضی سردار جمل حسین، کابوس معاویه زور بازوهای تو با حیدر مساویه از خشم نگاه تو میترسه شترسوار زیر و رو شده زمین زیر سُمّ طاویه گردن زدی رنگشون پرید، زردن اون که فتنه رو علم کرده جلوت افتاد به غلط کردن این فتنه علم شد از سقیفه خون خلیفه بهونه است تموم حرفاشون هم سخیفه طلحه و زبیر هم عاقبت به شَرّن ذات دشمنای بابا ذاتاً کثیفه