فضاي اين دل ديوانه گرفته بوی گل نرگس دلم نشسته چو پروانه در آرزوي گل نرگس سِزَد ز قصه بميرم من ز درد غربت و تنهایی هميشه ذكر فرج دارم ولي چرا تو نمیآیی (اباصالح، اباصالح، اباصالح، یا اباصالح) 2 براي نوكر بيمقدار هميشه پردهنشين بودي ولي به ديده عُشاقَت بدون پرده يقين بودي دوباره پاي گنهكارم به بَزم عشق تو وا گشته سرم به زير و شكسته دل دو ديده پر ز حيا گشته به يك دو جمله سخن با تو، دلم گرفته براي تو نهال خشك گل عشقم شكوفه زد به هواي تو چه ميشود بشود حالم چو حالت خوش يارانت چه ميشود بشود جسمم ميان خون چو شهيدانت (اباصالح، اباصالح، اباصالح، یا اباصالح) 2