
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را نرو ای گدای مسکین! درِ خانهی علی زن که علی زند به شبها درِ خانهی گدا را یا علی... ... دل اگر خداشناسی، همه در رُخ علی بین به علی شناختم من بخدا قسم خدا را بخدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سرِ چشمهی بقا را یا علی... ... مگر ای سحاب رحمت! تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین! درِ خانهی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا بجز از علی که آرَد پسری ابوالعجائب که عَلم کند به عالم شهدای کربلا را نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه نامم شَه مُلک لافَتیٰ را حیدر حیدر...