عشق فرمود که لیلای حسین است حَسَن آی دنیا همه دنیای حسین است حَسَن بی نیازِ دو جهان کلِ نیازَش حَسَن است از خداوند تقاضای حسین است حَسَن همه گفتیم حسین و خودِ او گفت حَسَن خلق فهمید که آقای حسین است حَسَن جان حسین است و ولی جانِ همین حَسَن است مثلِ یک روح در اجزای حسین است حَسَن بِیرَقِ خونِ خدا پرچم سبزِ حَسَنی است در حقیقت خودِ معنای حسین است حَسَن قابِ شِش گوشه نشسته است به دیوارِ بقیع دائِماّ محوِ تماشای حسین است حَسَن با دعاهای حَسَن دور حسین هست شلوغ عاشق ِدیدنِ غوقای حسین است حَسَن یا حَسَن حَک شده بر مَشکِ علمدارِ حسین ذکرِ توحیدیِ سقای حسین است حَسَن دو حَسَن داد به شاهِ شهدا شاهِ کَرَم چِقَدَر با دل و جان پای حسین است حَسَن روضه خواندست که لا یَوم کَیَومَک عطشان فکرِ پا خوردن لبهای حسین است حسن تو ندیدی که چه کردند ثُمِ مَرکَبها این طرف، آن طرف اعضای حسین است حسن آن که در پنجههای او عَجَل است سیزده تا قصیده و غزل است سفرهدارِ کریمِ این مَحَل است صفتی از صفاتِ لَم یَزَل است آمده در کنارِ ثارُ الله وَحدَهُ لا شریکَ لا اللهَ اِلَا الله کاشکی با بُرادهی آهن نَگُذارَد لَبَش دَهَن به دَهَن تا نَیُفتَد به دامنِ دشمن بغلش کرد حسین شِکلِ حَسَن بغلش کرد همچونان پِسَرَش داغِ اکبر هنوز بَر جِگَرَش زرهای کرده بَر تَنَت کَفَنَش به به از هِیبَتِ جَمَل شِکَنَش در شِگِفتَم زِجنگ تن به تَنَش قُل هُوَ اللهُ قُل هُوَ الحَسَنَش به رکابِ علی نگینِ قاسم نوهی فاطمه است این قاسم گَر چه در لشگری عذاب اُفتاد گُل در اندیشهی گلاب اُفتاد وای از چهرهاَش نقاب اُفتاد نفسش دیگر از شِتاب اُفتاد تا سراغش کمی عطش آمد خودِ زهرا حَوالیاَش آمد قَمَرِ من پُر از قَمَر شدهای پاره پاره تَر از جگر شدهای طعمهی جنگِ صد نفر شدهای چه کشیده کشیدهتر شدهای مژه و پلک تو بریده چرا اسب بر اَبرویَت دویده چرا آی ای فدای تو و توسل تو سخت و پیچیده شد تکامل تو کَنده شد برگ و ریشهی گلِ تو برنگشته کمی ز کاکُلِ تو آهِ من تا نجف کشیده شدی این طرف آن طرف کشیده شدی میکِشانم پَرِ تو میاُفتَد مینشینم سَرِ تو میاُفتَد میرَوَم پیکرِ تو میاُفتَد بوسه نه حنجرِ تو میاُفتَد سختتر از غمت بَلایی نیست روی دوشم دِگَر عَبایی نیست *** نفس میزد تو را میزد مُغَیره و قُنفُذ را صدا میزد مُغَیره از این اوضاعِ چادر خوب پیداست که با پا بیهوا میزَد مُغَیره اِلٰهی بِشکَنه دستِ مُغَیره میونِ کوچهها بی مادرم کرد