عبدالرضا هلالی

شب جمعه بود مادرم می گفت

1260
27
(شب جمعه بود مادرم می‌گفت
این نوحه رو بدید مقبل) 2
بنویسه بی حیا قاتل
افتاده شاه در مشکل

(عذاب میدن
حتی به مرکب‌هاشون آب میدن) 2
سرت جنگه
تشنه سر میبرن که وقت تنگه

شب جمعه بود مادرم می‌گفت
این روضه رو بدید ریان
بگه از تنِ به خون غلتان
عطشان بدتره یا عریان

چه نامردن
سخته آب از دشمن طلب کردن
جواب ضربه
تشنه سر میبرن که وقت تنگه

شب جمعه بود مادرم می‌گفت
سهم محتشم رو هم بردار
بگه از تنی که شد نیزار
نیزه بدتره یا مسمار

(زمین خورده
پیرهنت به زیر نیزه چین خورده) 2
پُر از چنگه
تشنه سر میبرن که وقت تنگه

همه منتظرن، مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه، به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برسه

مونده روی زمین، پیکرِ تو رها
السّلامُ علی مَن دَفَنَ اَهل قری
خواهرت اگه نیست، رفته شامِ بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا

ماهِ نیزه نشین، شمعِ روشنِ من
بی تو مرگه برا من نفس کشیدنِ من
زخمیه تنِ تو زخمیته تنِ من

رأس تو میرود بالای نیزه‌ها
من زار میزنم بر پای نیزه‌ها
آه ای ستاره‌ی دنباله دارِ من
زخمی‌ترین سرِ نیزه سوارِ من

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش