شال از شونه‌ی مسیح انداخته

شال از شونه‌ی مسیح انداخته

[ محمد امینی ]
(شال از شونه‌ی مسیح انداخته) ۲
اندوه به دل ذبیح انداخته
جوری زلفتو گرفته دستش
انگار پنجه تو ضریح انداخته

(اولین زائر تو نیزه است
اولین خادم تو سنگه
سر چادرم اگر دعواست
سر پیراهن تو جنگه) ۲

 آره، تشنه موندی که چشمات تاره
قتلگاهه یا که نیزاره
دیره، آسمان چقدر شده تیره
دست و پا زدن، نفس‌گیره

آه از روز و روزگار زینب
بی تو دلخوشی نداره زینب 
ای که دائماً کنارم بودی
رفتی سی‌سال از کنار زینب 

زیر دست و پا نمی‌رفتی
دست و پامو گم نمی‌کردم 
چه کنم رقیه‌تو داداش 
اگر سمت خیمه برگردم

مُردم،
جلوی تو زمین خوردم طرف خیمه پناه بردم
خسته‌م
کاش میشد، زخمتو می‌بستم کاری برنیومد از دستم

ما رو، سمت کربلا آوردند
خیلی، سرتو بلا آوردند 
دیدم، چندتا پیرمردِ کوفی
 واسه‌، کشتنت عصا آوردند

(طرف شریحه برگردون سرتو، سرم به قربانت
 که نسیم آب شاید خورد، به لبای خشک و عطشانت)

دردم
اینه که سرت رو گم کردم
من که بی تو برنمی‌گردم 
جا نیست
یه کفن واست محیا نیست
هيچ کسی مثل تو تنها نیست

تنها بودی و فکر خیمه‌ی زن‌ها بودی و
تشنه بودی و زیر هجمه‌ی دشنه بودی و 

این‌قدر این دل اون دل نکن
زینبو بین وحشی‌ها ول نکن
****
سرتو نقش فلک، نقش بیابون بدنت
کشته ما رو بوی آب قربون زخم دهنت
****
سرو برد، خنجرو برد
چشم و دلش سیر نشد
 از حرم معجرو برد
چشم دلش سیر نشد

چشم دلش سیر نشد دوباره اومد
پیاده رفت از گودال، سواره اومد
(برای غارت یه گوشواره اومد) ۲ 
برای غارت یه گهواره اومد

تشنه بی سر، یا اباعبدالله 
جان خواهر یا ابا عبدالله 

(حسین)

نظرات