ابراهیم رحیمی

سلام ای شاه سر بریده

2478
13
سلام ای شاه سر بریده
تو هم کارِت اینجا کشیده

رُخَت شویم با اشک دیده
بابا جون

خرابه جای کاروان شد
ز دیده اشک غم روان شد

تو رفتی عمه قد کمان شد
بابا جون

اَبَتا، بیا من خودم می‌کشم نازت را
کنم مادری بهر تو، ای بابا

شدم مثل زهرا
بیا و بنشین، بر دامنم پدر

پیرِ سه ساله، گردیده دردِ سر
مرا تو امشب، همراه خود ببر

یابن الزهرا مظلوم کربلا
***

به پایت گیسویم بریزم
سوالی دارم ای عزیزم

بگو آیا شِکل کنیزم
بابا جون

ترک خورده ظرفِ بلورم
ز هر جایی دادند عبورم

شکسته شُد آنجا غرورم
بابا جون

اَبَتا، به من دختری با اشاره خندید
به پیراهنِ پاره پاره خندید

به آواره خندید
سه ساله اما، قامت خمیده‌‌ام

از این زمانه، دیگر بریده‌ام
چه ناسزاها بابا شنیده‌ام

یابن الزهرا مظلوم کربلا
***

شبی که در صحرا، نبودی
مرا پیدا کرد، آن یهودی

ز سر تا پایم، شُد کبودی
بابا جون

میانِ صحرا، می‌دویدن
صدایِ مرکب را شنیدن

مرا با گیسویم کشیدن
بابا جون

ابتا، بماند میانِ من و تو، این راز
از آن شب، کمر درد من شد آغاز

خودت چاره‌ای ساز
دگر از آن شب، کرده سرم ورم

نمانده سالم، یکجایِ پیکرم
به جان بلایِ، عشق تو می‌خرم

یابن الزهرا مظلوم کربلا
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش