(سقای دشت کربلا اباالفضل، اباالفضل)۲ دستش شده از تن جدا ابالفضل، ابالفضل این تیر اگر به چشم تو نشسته اباالفضل، اباالفضل از داغِ تو پشت حسین شکسته اباالفضل، اباالفضل ***** فکر و ذکرم وسط خوف و رجاع ریخت بههم دل بیتاب من از ادرک اخی ریخت بههم سعی کن پا نشوی پیش دو زانوی خمم بعد سعیت همهی سعی و صفا ریخت بههم علقمه گرچه شده کوفه و تو مثل علی از مدینه چه خبر، کربوبلا ریخت بهم زائر دستِ قلم، دست شکستهت چه شد؟ چه سرت آمده که مادرِ ما ریخت بهم زخم پهلوی تو پیداست که یادم نرود پهلوی فاطمه با ضربهی پا ریخت بهم (ما در این دشت عمو میخواهیم آب ما کِی ز عدو میخواهیم)