سقای دشت کربلا اباالفضل

سقای دشت کربلا اباالفضل

[ حاج حسین سازور ]
(سقای دشت کربلا اباالفضل، اباالفضل)۲
دستش شده از تن جدا ابالفضل، ابالفضل

این تیر اگر به چشم تو نشسته اباالفضل، اباالفضل
از داغِ تو پشت حسین شکسته اباالفضل، اباالفضل
***
فکر و ذکرم وسط خوف و رجاع ریخت بهم
دل بی‌تاب من از ادرک اخی ریخت بهم

سعی کن پا نشوی پیش دو زانوی خمم
بعد سعیت همه‌ی سعی و صفا ریخت بهم

علقمه گرچه شده کوفه و تو مثل علی
از مدینه چه خبر، کرببلا ریخت بهم

زائر دستِ قلم، دست شکستت چه شد؟
چه سرت آمده که مادرِ ما ریخت بهم

(زخم پهلوی تو پیداست که یادم نرود
پهلوی فاطمه با ضربه‌ی پا ریخت بهم)۳

(ما در این دشت عمو می‌خواهیم
آب ما کِی ز عدو می‌خواهیم)

نظرات