ساقی به پیاله باده کم میریزی

ساقی به پیاله باده کم میریزی

[ جواد مقدم ]
ساقی به پیاله باده کم می‌ریزی
این مِیکده را چرا بهم می‌ریزی

از گردش ساغرت شکایت دارم
آسوده بریز بنده عادت دارم

با خستگی آمدم فرح می‌خواهم
سجاده و تسبیح و قدح می‌خواهم

ما قوم عجم به باده عادت داریم
بر پیر مغان، علی ارادت داریم

بر طایفه‌مان نگاه حق معطوف است
مِیخانه‌ی شهر طوس ما معروف است

من اهل ری‌ام، مست ولی اللّه‌ام
یک خمره مِی سفارشی می‌خواهم

در روز ازل که دل به آدم دادند
فریاد زدم، پیاله دستم دادند

فریاد زدم، علی پناهم دادند
اینگونه به این مِیکده راهم دادند

با دیدن این شوق عنایاتی کرد
لبخند علی مرا خراباتی کرد

من مست مِی ابوترابم یک عمر
سر زنده به نشئه‌ی شرابم یک عمر

یک ثانیه بی‌شراب نتوانم زیست
در مذهب ما حلالتر از مِی نیست

(جامی بده لب به لب خرابم ساقی)۲
از مشتریان خوش حسابم ساقی

(ساقی بده باده‌ای که گیرا باشد
از خُم کهنسالِ توّلا باشد)۲

ساقی بده باده‌ای که روشن باشد
خوشرنگ و زلال و مردافکن باشد

زُهاد پر از افاده را دلخور کن
با نام خدا پیاله‌ها را پر کن

بدمستی من، قصه‌ی پر دنبال است
زیر سر باده‌ای، صد و ده ساله است

این بزم مرا اهل سخن می‌سازد
تنها مِی کوثری به من می‌سازد

من معتقدم، باده سرشتی دارد
انگور نجف طعم بهشتی دارد

مِی داخل خُم سَینجلی می‌گوید
غل می‌زند و علی علی می‌گوید

هوهوی تمام خمره‌ها را بشنو
تفسیر شگرف هَل اَتیٰ را بشنو

(با تلخی این دُّر رطب می‌چسبد
با حال خوشم توبه عجب می‌چسبد)۲

گویم به تو حرف عشق بی‌پرده علی
این شور مرا به رقص آورده علی

(با غصه و غم عجب وداعی دارم)۲
سرمست تواَم چه خوش سماعی دارم

هوهو نکنم، جنون مرا می‌گیرد
این دل به هوای کربلا می‌میرد

دیوانه‌ترم نکن کجا می‌کِشیَم
سمت حرم دوست چرا می‌کِشیَم

تا طور کشانده‌ای عصا می‌خواهم
یک تذکره‌ی کرببلا می‌خواهم

باز عکس خال و ابرو می‌کشم
یکصد و ده مرتبه هو می‌کشم

بس که از عشق علی سرگشته‌ام
عاقلان گویند کافر گشته‌ام

مادرم می‌گفت ذکر هو بگیر
یا علی گو دست بر زانو بگیر

یا علی از جا بلندت می‌کند
در دو دنیا سربلندت می‌کند

نظرات