
غرق بودم در سکوتی محض، همصحبت رسید دردِ دلهای زیادی داشتم، مهلت رسید سخت دلتنگم، کجایی همدمِ تنهاییام؟ آرزو دارم بگویی آخرِ غیبت رسید داغ یوسف کور کرده پیر کنعان مرا اشکها تنها به داد من در این مدت رسید این خزان تصویرِ عمرم را نمایش میدهد نوبت پیریِ من بیتو چه با سرعت رسید لحظهای دست از سرِ من برنمیدارد غمت هر زمان افتاد دنبال دلم، راحت رسید سهم من از لمس نعلینت غبارِ راه شد از به دست و پایت افتادن به من حسرت رسید بارها در خواب دیدم همنشینت میشوم کاشکی روزی ببینم این گدا خدمت رسید آبروریزی که کردم پشت من درآمدی زحمتت دادم ولی از تو فقط رحمت رسید من خودم را بِین آغوشت تجسم میکنم عاشقت با این خیالاتش به امنیت رسید جانِ بانوی رشیدِ خانهی مولا بیا آن زنی که از وجودش برکت خلقت رسید فاطمه بِین در و دیوار گیر افتاده بود تیزیِ مسمار کارش را سرِ فرصت رسید ****** یا علی پای تو با هستی و جان میمانم زیر آوار درِ خانه تو را میخوانم زیر در زندهام اما همه بارم افتاد محسنم کشته شد اما تو بمان ای جانم با همین حال به دنبال تو میآیم باز جان چه قابل که شود صرف تو ای سلطانم چادرم را به کمربندم و گیرم کمرت نگذارم ببرند از حرمت عدوانم سینه سوراخ شد و پهلویم از ضربه شکست بازویم هست که خرج تو شود هر آنم ضرباتی که غلاف آورده اینک به سرم به گمانم که تو را مختصری مهمانم با همین پهلوی بشکسته ز جا برخیزم برندارم ز تو دست ای همهی ایمانم با همه درد و بلایی که سراپا دارم به خدا یک نفس توست علی درمانم تو امام منی و من سپر جان توام میروم تا تو شوی باز سر و سامانم سر و سامان من و محسن شش ماهه تویی تو که باشی بهخدا تا به ابد میمانم