ای آرزوی عشق! تمنّا کنم تو را در شاهبیت عاطفه انشاء کنم تو را پرسند اگر تجلّی حُسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تو را تو راز سَر به مُهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمندهام که در اثر روسیاهیام خیمهنشین خلوت صحرا کنم تو را این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بِده که تماشا کنم تو را تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن زینب کبریٰ کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالَمِین شد تفسیر شادی و غم زینب، حسین شد ***** حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی! که شده در طفولیت آغوش پنج حجّت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی! ز همان خردسالگی خواندند جابرین جَبَلِ استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روحالقُدُس ملازم روح قداستش جایی برای عالِم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هر جا سخن به یاد حسین است لاجَرَم آید کلام زینب و عشق و محبّتش چشمی به سمت سایهی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلدادهای که گفت: (زینب عفیفهایست که در راه عفّتش عبّاس میدهد نخ معجر نمیدهد یک لحظه چادر شرَف از سَر نمیدهد) ***** جز مصطفی که نام علی بیوضو نگفت تفسیر نام او احَدی مو به مو نگفت تفصیل شأن زینب کبری نگفتنیست چون عارفی که قصّهی راز مگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا بجز حدیث جدایی به او نگفت میخواست از حکایت محسن کند سؤال آمد میان حنجره بغض گلو، نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟! هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: میزد مرا مُغَیره و یک تن به او نگفت: زن را کسی مقابل شوهر نمیزند مادر کسی مقابل دختر نمیزند