دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را

[ حسین طاهری ]
دیدم به چشم خویش، غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ، بلای عدیده را

با ناله‌ام، زمین و زمان گریه می‌کنند
از مادر ارث برده‌ام، این اشک دیده را

من با همین لبان خودم نیمه‌های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را

یعقوبم و به دستم خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

یادم نمی‌رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمّه‌ی قامت خمیده را

(تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت
الهی می‌مردم نمی‌دیدم اینقدر جسارت، یا مظلوم

حسین جان، حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان )

یادم نمی‌رود سر شب لحظه‌ی فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را

هنگام جا به جایی سر روی نیزه‌ها
دیدم شکاف حنجر و خون چکیده را

نظرات