دنیا گریز و خسته رسیدم
338
6
- ذاکر: مازیار طاولی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شهادت امیرالمومنین علیه السلام
- سال: 1401
دنیا گریز و خسته رسیدم
به ایستگاه حتی نمانده است برایم مجال آه
در وا شده است بر من گم کرده دست و پا
حالا بگو گدا چه کند در حضور شاه
افتادهام به سجده میان مقربین
هرزه علف منم وسط این همه گیاه
یوسف عزیز بود و به درهم فروختم
فهمیدهام که رفته شدیدا سرم کلاه
خوبان به خوبی خودشان تکیه میزنند
من که بدم بگو به کجا آورم پناه
بیدارم و ز غفلت خود میروم به خواب
از توبه حرف میزنم و میکنم گناه
ما سر به راه در رمضان هم شویم
ماه محرم هست که هستیم رو به راه
وقتی گرسنهای تنت از حال میرود
وقتی که تشنهای همه جا میشود سیاه
هر کس هر آنچه داشت بدون دریغ زد
یک عده داشتند به زخم زبان سلاح
آوارهام میان همه شهر کردهای
شیرت ندادهام نکند قهر کردهای
به نیزه دارم گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته
به ایستگاه حتی نمانده است برایم مجال آه
در وا شده است بر من گم کرده دست و پا
حالا بگو گدا چه کند در حضور شاه
افتادهام به سجده میان مقربین
هرزه علف منم وسط این همه گیاه
یوسف عزیز بود و به درهم فروختم
فهمیدهام که رفته شدیدا سرم کلاه
خوبان به خوبی خودشان تکیه میزنند
من که بدم بگو به کجا آورم پناه
بیدارم و ز غفلت خود میروم به خواب
از توبه حرف میزنم و میکنم گناه
ما سر به راه در رمضان هم شویم
ماه محرم هست که هستیم رو به راه
وقتی گرسنهای تنت از حال میرود
وقتی که تشنهای همه جا میشود سیاه
هر کس هر آنچه داشت بدون دریغ زد
یک عده داشتند به زخم زبان سلاح
آوارهام میان همه شهر کردهای
شیرت ندادهام نکند قهر کردهای
به نیزه دارم گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته
نظرات
نظری وجود ندارد !