حسین‌جان ای آبروی دو عالم

حسین‌جان ای آبروی دو عالم

[ مازیار طاولی ]
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه‌ی خاتم

خداحافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب 

تو خودت می‌دونی طاقت ندارم 
آخه من تو رو به کی بسپارمت

باورم نمی‌شه آخرین شبه
فردا این موقع دیگه ندارمت

آخه من چجوری طاقت بیارم
چقدر زود داره میگذره حسین

سال و ماه و روزمون تموم شده
دیگه ساعتای آخره حسین

حسین آخه پنجاه ساله پا به پات بودم
آخه پنجاه ساله بی‌قرارتم

آخه پنجاه ساله مادرت شدم
آخه پنجاه ساله من کنارتم

فردا این موقع اگه خوردی زمین 
بگو دلواپسی‌مو چیکار کنم

همه‌تون می‌خواید برید، من می‌مونم
غصه‌ی بی‌کسی‌مو چیکار کنم

فردا این موقع سرت شلوغ می‌شه
فردا این موقع سرت رو می‌بَرن

فردا این موقع یواش یواش دیگه
به اسیری خواهرت رو می‌برن

یادم نمی‌رود که صدای تو قطع شد

اما فیکم مسلم؟
یه نفر نیست بهش آب بده

دلخوری از شاه نجف داره
گیسوی یارمو به کف داره

ضربه نزن، ای بی‌حیا
بی‌چاره کردی مادرش رو

زودتر بِبُر ای نانجیب
پاشیدی از هم حنجرش رو 

رگاتو می‌بوسم، گلوتو می‌بوسم
ترو خدا دست و پا نزن

پیش چشمان من در این گودال
جان من دست و پا نزن اینقدر

دست و پا می‌زنی بزن اما
مادرم را صدا نزن اینقدر

آدم تشنه تار می‌بیند 
همه‌جا را بخار می‌بیند 

تازه اینکه غبار هم باشد 
چندتا نیزه‌دار هم باشد

تازه حالا میان این همه درد
خواهری بی‌قرار هم باشد

من بی‌وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم

هر آن‌چه داد زدم نَبُر، رسیدم من
به خنده داد جوابم، دِگر بریدم من

نظرات