دماوندم خموشم سربه‌زیرم ساکتم اما

دماوندم خموشم سربه‌زیرم ساکتم اما

[ علی پورکاوه ]
دماوندم خموشم سربه‌زیرم ساکتم اما
علی لب تر نماید می‌شوم فیروزِ کاشانش

هر دَر زنم ولای علی جست‌و‌جو کنم
هر جا روم به عشق علی گفت‌‌و‌گو کنم

شهدم دهی به لب مزنم جز به‌ نام او 
زهرم دهی به یاد رُخش در گلو کنم

با کعبه هم به نام علی آشنا شدم
چون زادگاهِ اوست بر آن قبله رو کنم

گویم یک حدیث من از نعتِ مرتضی حدیث
با آن مشام اهل ولا مُشکبو کنم 

روزی نبی به حجره‌ی زهرا رسید و گفت 
اول خوش است که از سینه‌ی تو بو کنم

زهرا شکسته‌ خاطر و افسرده حال گفت 
جانِ پدر چرا که تو این بار زِ ابنِ عَم نامی نبُردی
از نفست عطر او کنم؟

فرمود زهرا جان در این کار علّتی‌ست
در این‌جا زِ من نرنج کاری که من اراده نمایم نکو کنم

چون از سفر رسیده وضویی نداشته‌ام
حاشا که ذکر نام علی بی‌وضو کنم

نظرات