دعای جوشن صغیر

دعای جوشن صغیر

[ حاج منصور ارضی ]
قعر سجون به واژه که معنا نمی‌شود
در چاه جای یوسف زهرا نمی‌شود

چندین سیاه‌چال در اعماق یک‌دیگر
اینجا که جای این قد رعنا نمی‌شود

تاریک‌تر زِ شام سیه سِجنِ من شده
نور خدا نهانِ دل شب‌ها نمی‌شود

ممنوع شد اگرچه ملاقات من ولی
دیوار و در که مانع زهرا نمی‌شود

این گردن شکسته‌ی زنجیر بسته‌ام
حتّی برای سجده کمی تا نمی‌شود

کوبیده ساق پای من از حلقه‌ی غیور
این استخوانِ خورده گِره وا نمی‌شود

با زَهرِ کین گلوی من روزه دار سوخت
افطار من که سیلی اعدا نمی‌شود

بر غربتم اگرچه رضا روز و شب گریست
اما غمم مصیبت عظما نمی‌شود

با روضه‌های جَدّ غریبم گذشت عمر
دردم بدون گریه مداوا نمی‌شود

این سال‌های سخت به زندان چو یک شبِ
زندانِ سخت زینب کبری نمی‌شود

نظرات