در راه هجرانت سرم گرم بیابان است

در راه هجرانت سرم گرم بیابان است

[ سیدرضا نریمانی ]
در راه هجرانت سرم گرم بیابان است
خاک کویر چشم من محتاج باران است

شب تا سحر جای گلایه اشک می‌ریزم
حاجت‌رواتر می‌شود هر کس گه گریان است

مردم که عاشق بودن من را نمی‌فهمند
در هجر وصل است و میان وصل هجران است

مِنت سرم نگذاشتی، حق گردنم داری
چون در بساط تو، غریبه مثل مهمان است

یک شب قدم بگذار بر چشم گنه‌کارم
یک شب قدم بگذار بر این دل که ویران است

امروز حرف فاطمه روی زمین مانده
هرکس نباشد روضه‌خوان فردا پشیمان است

دروازه‌های کربلا را روی ما بستند
نوکر بدون کربلا در کنج زندان است

در محملش محکم گره زد معجر خود را
این زینب است که بعد تو حالش پریشان است

نظرات