در سوخت و با ضرب پا از جا درآمد از پشت در ناگه صدای مادر آمد (طوری صدا زد فاطمه، فضّه خُزینی)2 آه از نهاد فاتح خیبر برآمد فضّه سراسیمه به روی خاک افتاد وقتی که به سوی دختر پیغمبر آمد زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا میخ دری که از تن زهرا درآمد مجروح بود اما علی را که کشیدند زهرا برای جنگ با یک لشکر آمد با چشم خیسش مرتضی در کوچه میدید ریحانهاش با قد خم، در معبر آمد قنفز غلافش را چنان بر بازویش زد عمر کم زهرا از آن ضرب سرآمد هر ماتمی را دید مادر در مدینه در شام و در کوفه سراغ دختر آمد زینب فقط گریان داغ مادرش بود هرجا که بوی هیزم و خاکستر آمد