دختری از تبار کوثرها

دختری از تبار کوثرها

[ حاج حسین سازور ]
دختری از تبار کوثرها
اعتبار تمام گوهرها
آسمانی‌ترین ستاره‌ی عشق
سوره‌ی نور بین اخترها

دختری با شکوه زهرایی
عشقِ بابا در اوج شیدایی
بعد از او باب شد که بنویسند
قصّه‌ی دخترانِ بابایی

صورتی ماه و دلربا دارد
در دلش شورِ نینوا دارد
رسم بابَ الحوائجی در اوست
دست‌هایی گره‌گشا دارد

اعتبار دمشق و عشّاق است
نام او جلوه‌گر در آفاق است
سفره‌داری که با کرامت خود
صاحب باب‌های انفال است

صبر زانو زده به رسمِ ادب
پیشِ پای چنین شکیبایی
خادمه کم‌ترینِ درگاهش
مِهتری مثل حاتم طایی

بارگاهش بهشتی و والاست
مایه‌ی رَشکِ جَنَّتُ الاعلاست
گنجِ پنهانِ شامِ ویران است
اشکِ پیدای چشمِ او دریاست

فرق دارد رقیه‌ی زهرا 
با تمام سه ساله‌های جهان
خونِ دل خورده‌اند از داغش 
یاسمن‌ها و لاله‌های جهان
****
آتش گرفته بال و پَرم را بیا ببین
پروازهای شعله‌ورم را بیا ببین

بی‌سابقه‌ است بین طَبق پیشم آمدی
احوال قلبِ بی‌خبرم را بیا ببین

عمّه به ساربان که به من گفت: ای یتیم
از قول من بگو: پدرم را بیا ببین

بابای غیرتیِ خودم چشم باز کن
بی‌مَحرمیِ اهل حرم را بیا ببین

دردانه‌ات گل‌سری از جنس خار یافت
قربانِ زلفِ تو، هنرم را بیا ببین

از گیسویم کشید مرا شمر و راه بُرد
آشفتگیِ موی سرم را بیا ببین

بو بُرده بود فاطمه‌ام، بد کِشیده زد
ردِّ کبودِ چشمِ تَرَم را بیا ببین

بی‌خود مرا به بادِ کتک می‌گرفت زجر
تفریح‌های هم‌سفرم را بیا ببین

زورم به نیزه‌دار نَچَربید، پاره شد
بابا حجاب مختصرم را بیا ببین

بازار شام دخترکی گوشواره خواست
خونابه‌های دردِ سرم را بیا ببین

بوسه به خیزران نده، لطفاً به من بِده
این گونه‌ها که کرده ورم را بیا ببین

نظرات