دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ای علمدارم منو تنها نگذار ای کس و کارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین وای، وای دنبال حیدر میدوید از سینهاش خون میچکید درد این است که قنفذ میخندد آن غلافی که تو را زد به کمر میخندد چشمت زدند خوش قد و بالای خیمهها پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد حسین وای ما جمع شدیم که فقط گریه کنیم بر آن بدنی که آخرش جمع نشد