خودم دیدم که در افتاد

خودم دیدم که در افتاد

[ علی کبیری ]
خودم دیدم که در افتاد
رو گلبرگم نظر افتاد
زیر پای چهل نفر نامرد مادرم افتاد
دوید از دست بین آتیشا از کمر افتاد

صدام می‌کرد با دل خسته
نگاش کردم با دستای بسته
مغیره شد خسته اما زهرا نشد خسته

تصور کن با یه بار شیشه
تموم هستیم تو آتیشه
خوشیم محسن بود که داره اینجور فدا میشه

رو میخ در حساب کردند
علی رو خونه خراب کردند

(نرو خانوم پشت در زهرا)

لگد کارش رو کرد آخر
پَر چادر گرفت بر در
هُلش دادند تا که اینجوری دق کنه حیدر
یه گوشواره هدیه‌ی من بود شد یه خاکستر

چقدر گفتم که نیا دنبالم
شدی زخمی ای شکسته بالم
بجای من خوردی سیلی تنها کمک حالم

می‌دونستند با تو مأنوسم
بلند کردند دست رو ناموسم
جای دستاتو روی دیوار زهرا می‌بوسم

یه مرد بی تکیه‌گاه هستم
در سوخته مونده رو دستم

نظرات