خوابیده بودم که افتادم از ناقه روی خاکا بابایی چندجامو شکستن، بازم طناب بستن به دست و پام بابایی نبودی که ببینی بین صحرا هی میگفتم بابا مینشستم رو زمین تا درآرم خار از پا تا که یک دست راهمو بست بیا اینم بابا نامرد نزن تو گوش من که زخمیه گوش بی گوشواره نکش منو زمین، زمینی که پر خاره به عموم میگم تلافیشو سرت در بیاره خیلی دادن آزار بردن ما رو بازار