حُزنِ شریفت ای دوست، با قلب ما چهها کرد تنها به غربت ما داغ تو اعتنا کرد ما دلخوشی نداریم غیر از حسین گفتن پس خوش به حالِ آنکه نام تو را صدا کرد تا لحظهی وفاتم مدیونِ مادرم من دستِ مرا گرفت و در روضهها رها کرد خِشت منازل ما تکیه به پرچمت داد الطافِ بیرق تو این خانه را بنا کرد سجّادهی نمازم دارُالشَّفای من شد مُهری که تربت توست، درد مرا دوا کرد دار و ندارِ مایی، سرمایهی گدایی اشک تو چشم ما را مَشکی گرانبها کرد از پادویی روضه بهتر چه افتخاری؟ یک کفش جفت کردم، زهرا مرا دعا کرد در جادهی شریعت، ششگوشه مقصد ماست سِلکی که انبیاء را راهی کربلا کرد خرجیِ اربعینم پیش ابوتراب است اسبابِ رفتنم را هر بار دست و پا کرد داغ تو را چشیدن وَاللهِ کار ما نیست حقِّ مصیبتت را زینب فقط ادا کرد آیاتِ پیکر تو در سطح دشت پخش است از بس که روی جسمت مرکب برو بیا کرد از وضع کفن و دفنت اینقدر میتوان گفت: قوم بنیاسد را درگیر بوریا کرد