تاکه برلب روز و شب ذکر تورا دارم بیا

تاکه برلب روز و شب ذکر تورا دارم بیا

[ حاج حسین سازور ]
تا که بر لب، روز و شب ذکر تو را دارم بیا
تا به دیدار تو می‌آیم، به دیدارم بیا

ای عزادار حسین، بهر تسلی آمدم
با همه آلودگی، من هم عزادارم بیا

دانم از کوه گناهم چشم پوشی می‌کنی
باز اذنم می‌دهی، تا که تو را یارم بیا

مور هم چون دیگران نزد سلیمان آمده
کن قبول درگهت، کم را چو بسیارم بیا

من خریدار تو‌ ام، یا تو خریدار منی
هیچ کس چون تو نشد این‌سان خریدارم بیا

تا صدایم می‌کنی، من هم صدایت می‌کنم
زیر هر فریاد لبیک تو را دارم بیا

من نمی‌دانم تو دلتنگ منی یابن الحسن
یا که من دلتنگ تو هستم کس و کارم بیا

من سر راه تو ام، یا تو سر راه منی
کاش این سر را سر راه تو بگذارم بیا

ناله‌ام را می‌خری آیا از این دلسوخته
ناله‌ی ناقابلی دارم به بازارم بیا

گریه کن بر غربت جد غریبت، گریه کن
آمدم با اشک باشم، یار دلدارم بیا

من شنیدم نیزه باران شد تن پاک حسین
تشنه جان داد آن شه بی یار و غمخوار حسین

پیکرش را پیش اهل خیمه، عریان کرده‌اند
آبرو بردند از آن آبرو دارام بیا

نیزه‌ای زد بر دهانت، نیزه‌ای زد به گلو
گفت با پا چکمه بر سینه بگذارم بیا

از جفا خنجر کشید و از قفا سر را برید
از دل گودال ناگه ناله‌ی زهرا رسید

بُنَی حسین...

نظرات