به مژگان سیه كردی هزاران رخنه در دینم بیا كز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل كه یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم كه بی یاد تو بنشینم هیچ كس فكر نمی كرد بیفتی از پا هیچ كس فكر نمی كرد نیایی سقا به وفا داری و حسن و ادب تو عباس مادر دهر نیاورد و نیارد اصلا دست های تو سر راه من افتاد بگو واقعاً بیدارم یا كه ببینم رویا چقدر تیر سراپای تو را بوسیده نیست زینب كه ببیند بدنت شكر خدا