بشیر آمد و پیغام بی‌کسی آورد

بشیر آمد و پیغام بی‌کسی آورد

[ سید امیر حسینی ]
بشیر آمد و پیغام بی‌کسی آورد 
خراب شد به خدا خانمان ام بنین

برای چهار جوانش نگفت، اما گفت
بگو حسین کجا است، جان ام بنین

همین‌که دیده شد بی‌حسین افتاد و
به روی خاک نشست، آسمان ام بنین

مدینه گفت که ام بنین نمیشد پیر
گرفت ناله‌ی زینب توان ام بنین

نه گهواره رسید و نه کودک و نه رباب
ولی رسید به جایش خزانِ ام بنین

خمید و خاک دو عالم به روی معجر ریخت 
عصا گرفت و سیه شد جهانِ ام بنین

سکینه خورد زمین، وقت دادِ زینب شد
میان روضه‌ی ابرو کمانِ ام بنین

عروس سوخته‌ی فاطمه رسید از راه
رباب شد پس از آن روضه خوانِ ام بنین

مدینه دید که بی‌بی چقدر روضه گرفت 
چقدر روضه شنید از زبان ام بنین

(حسین، دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعه آبی به حرمله رو زد)

(الهی حرمله آتش بگیری
کبوتر بچمو از من گرفتی)

(هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد
حرم رقیه‌است
تنها حرمی که روضه خون نمی‌خواد
حرم رقیه‌است)

(اومدم زیارتت با گریه، با زاری
تو هنوزم وسط بازاری
خیلی روضه‌ی نگفته داری)

سلام خانوم
ایتها الصدیقة الشهیدة
ای نوه‌ی مادر قد خمیده
گنبدتم مثل موهات سفیده

(شنیدم که اربعین جاموندی)

نظرات