بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم

بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم

[ مسعود پیرایش ]
بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم
هر دم از غصه‌ی جانسوز تو آتش گیرم

مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

کربلا کعبه‌ی عشق است و منم در احرام
شد در این قبله‌ی عشّاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و دستم قربانیِ تو
تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم

زین جهت پای تو دست فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا چشم به راه تیرم

وصل شد حال قیامم زِ عمودی به سجود
بی‌رکوع است نمازِ من و این تکبیرم

بدنم را به سوی خیمه‌ی اصغر نبَرید
که خجالت‌زده زان تشنه‌ی بی‌شیرم

ببین کنار جسمت از پا دیگه نشسته
یه پیرمرد گریون با کمر شکسته

نمی‌خوام از جا بلندشی داداش
اینقدر نزن بازوتو رو زمین عزیزم

بذار بخندن به حال زارم
دق می‌کنم اگه کنارت اشک نریزم

حسین برات بمیره که زخمیه سراپات
کشته منو برادر تیر میون چشمات

ای تکیه‌گاهم پشت و پناهم
این‌همه تیر چه‌جوری تو تن تو جا شد

گفتم که دیگه کارم تمومه
وقتی چهارهزار تا تیر سمتت رها شد

دیگه منم امیدی به موندنم ندارم
آخه بگو چه‌جوری تنهات باید بذارم

بیا که با هم بریم به خیمه
به‌خاطر دل رباب و علی‌اصغر

بلند شو از جا حامیِ زینب
دارند می‌رن سمت حرم تمومِ لشگر

نظرات