با رفتنش تمامی غم‌ها به من رسید

با رفتنش تمامی غم‌ها به من رسید

[ محمدرضا میرزاخانی ]
با رفتنش تمامیِ غم‌ها به من رسید 
دردِ دو ماه فاطمه، یک‌جا به من رسید 

اول قرار بود که باهم سفر کنیم 
رفتن به او رسید و تَمَنّا به من رسید 

آخر نشد طبیب برایش بیاورم 
حسرت ز درد اُمّ ابیها به من رسید 

یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد 
در زیر تازیانه اعداء به من رسید 

تقسیمِ کارِ خانه به نفع علی نبود 
وای از دلم که شستنِ زهرا به من رسید

اهل مدینه راحت و آرام خفته‌اند 
بیداریِ همیشه‌ی شب‌ها به من رسید 

*****

کاش که در تمام عالَم اَحَدی
بر صورت یار خود نچیند لَحَدی

نیستی تا پس از این اشک مرا پاک کنی
حقش این بود که امشب تو مرا خاک کنی

*****

نکرد این غم‌ها از تو خم پشت
ولی داغِ حسین آخر تو را کشت

وقتی به قبر تو نِگَهی ای قمر کنم
با اشک بهر تو شب خود را سحر کنم

گاهی نظر به چادر خاکیت افکنم
گاهی نِگَه به خونِ روی میخ در کنم

ای مادر زینبین برگرد
بی تو چه کند حسین برگرد

*****

از بهر نبشِ قبرِ تو یک عده آمدند 
اما دگر ز قبر تو دفع خطر کنم

گفتم به آن جماعتِ بی‌دین خدا گواست
از بهر قبر فاطمه سینه سپر کنم

گر زیر و رو شود کمی از خاک قبر تو
این خاک را ز خون شما لیک تَر کنم

تا که زنند سیلی و من هم نظر کنم
دیدم این علیِ بدر و خیبر است

این خاک زیر و رو نشد اما به قتلگاه 
بر ماتمِ حسین چه خاکی به سر کنم


موقت می‌کنم دفنت که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت، به زیر دست و پا باشی

*****

اولین بار است بی گهواره می‌گردی علی
یک شبه مادر، برای خود شدی مردی
آخرین باری که بستم بند این قنداق را
بر دلم افتاد دیگر برنمی‌گردی

مثلا تو رو تاب میدم
مثلا بهت آب میدم 
مثلا تو میگی مادر
من با خنده جواب میدم

چه‌جوری من می‌خواستم وایسی رو پای خودت
نه روی نیزه
همه دنیامو میدم تو بغلم باشی یه لحظه 

آنقدر نیزه زمین خورد، بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر می‌زد 

قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره
جوری لالایی بخونم حرمله‌م گریش بگیره

*****

بارالها من از آن عشقی که ز تو مُنفَک است می‌ترسم
قبر اما عجیب ترسناک است، کودکم کوچک است می‌ترسم

اکنون که تو گشته‌ای مزارش
ای قبر دگر نده فشارش
او صَدْمه‌یِ بیشمار دیده
او در پسِ در فشار دیده

*****

اَلا ای خاک یارم را گرفتی
گلم باغم بهارم را گرفتی

علی از داغش آه سرد دارد
مراقب باش پهلو درد دارد

می‌گریم در غمش با حال خسته
اَلا ای خاک بازویش شکسته

به او غربت رسیده در مدینه
به تو بسپارمش با زخم سینه

نشان عشق دارد در وجودش
مدارا کن تو با جسم کبودش

تو می‌بینی رُخَش گردیده نیلی
زده مردی به او در کوچه سیلی

نبین مهمان تو قامت کمان است
اَلا ای خاک زهرایم جوان است

اَلا ای خاک وقت یاریِ توست
دلم گرمِ امانت‌داریِ توست

*****

اشکش به رخ چون انجم از افلاک می‌ریخت 
بر پیکر تنها امیدش خاک می‌ریخت

او که مرگ یار را باور نمی‌داشت
از خاک قبر همسرش سر برنمی‌داشت

بوسید در دریای اشک دیده گِل را
برداشت صورت از زمین بگذاشت دل را

بگذاشت جانش را در آن صحرا شبانه
با پیکری بی‌جان روان شد سوی خانه

آن‌جا که جز غم‌های دنیا را نمی‌دید 
در هر طرف می‌گشت و زهرا را نمی‌دید 

*****

راحت بخواب برا همیشه
دیگه هیشکی مزاحمت نمی‌شه

با پشت دست روی تو خاک می‌ریزم 
می‌خوام که تدفین تو دیر تموم شه

خونه‌ی من که خیلی اذیت شدی
خونه‌ی نوت مبارکه

دو دستِ خود علی بر هم زد و گفت
تمامِ هستی‌ام بر باد رفت

‌*****

به تو خوش بودم یا زهرا
ای گُلِ زیر گِلم یا زهرا

صنوبریِ خمیده خدانگهدارت
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
قرار و وعده‌ی ما عصر روز عاشورا
کنار رأس بریده خدانگهدارت

نظرات