با حالِ غربت، با چشم گریون، با آهِ حسرت به قصد قربت، با پای اشکام میام زیارت چه خوب میشد منو نگاه کنی یه بار تو آسمون رها کنی چه خوب میشد یه بار دلِ مَنو کبوترِ بقیع صدا کنی اگر که قسمت این نشد، که روی قبر خاکیتون یه مرقدی بپا بشه خدا کنه که لااقل تا زندهایم درِ بقیع به روی شیعه وا بشه (آه از این اندوه، آه آه آه یا جعفر ابن محمد، اباعبدالله)۲ گرفته بارون، شکسته بغضِ دلای عاشق میبارم امشب، برای داغِ امام صادق کبوترِ بریده از قفس تو کوچهها میزد نفسنفس هر دفعه که زمین میخورد، میگفت یا فاطمه مدد، همین و بس یه پیرمرد زخمی و یه کوچهای پر از غبار دوباره گریه بیصداست شبونه بین کوچهها، میبرنش کِشون کِشون کسی که حجت خداست (آه از این اندوه، آه آه آه یا جعفر ابن محمد، اباعبدالله)۲ با دست بسته، با پای خسته، به پشت مرکب میشینه رو خاک، میگه بمیرم برای زینب سر حسینو روی نیزه دید تا که کنار قتلهگاه رسید تن حسین میون خاک و خون چادرشو رو پیکرش کشید امام حرمت شکست، ولی خدا رو شکر که پَرِ کبوتری نسوخت مدینه کربلا نشد، تو ازدحام شعلهها دوباره معجری نسوخت (آه از این اندوه، آه آه آه یا جعفر ابن محمد، اباعبدالله)۲