
باشد نمان، باشد برو، باشد رهایم کن یکبار دیگر جان من بابا صدایم کن این آخر عمری ببین بر زانو افتادم پاشو عصای دست من کاری برایم کن سرنیزهها رفته به داخل در نمیآید خورده گره در کار من، بابا دعایم کن این بد دهنها مسخره کردند اشکم را پاشو مرا از شمر و از خولی جدایم کن ناموس ما از خیمه زد بیرون، علی بد شد زنده بمان و چارهایی بر غصههایم کن