آمدهام باز در میکدهات گریهکنان تشنهام تشنهی دیدار سبویی برسان اینطرف آنطرفم جان رقیه، مکشان بندهات را به سَر سفرهی زهرا بنشان خواهشاً اشک دو چشمان مرا جاری کن کار از کار گذشتهاست، خدا کاری کن سینهام وادی طور است و پُر از نور جلیاست تازه فهمیدهام این گریه چه خَیرُالعَمَلیاست دامن رحمت تو، هم ابدی هم ازلیاست بندهی سینهزنت دست به دامان علیست به سَرم سایه و ایوان و امان نجف است دل من تنگ علی، تنگ اذان نجف است