بابایی خیلی سرم درد میکنه همهی بال و پَرم درد میکنه یه جوری از روی ناقه افتادم که هنوزم کمرم درد میکنه نمیتونم سرتو بغل کنم به روم نیار خودت بیا مثل قدیم سر روی دامنم بذار تموم بشه این انتظار میلرزیدم سرتو که روی نِی میدیدم واسه خاطر سرت ای بابا یهتنه با همشون جنگیدم حسین بابا بابا... این سفر چیزی به جز عذاب نبود غیر دلشوره و اضطراب نبود اون که دیدم توی مجلس یزید کاش میشد خواب باشه، اما خواب نبود چشامو عمّه گرفت درست نشد نگات کنم یه جوری ترسیده بودم حتی نشد صدات کنم کاش جونمو فدات کنم نامرد این لب هزار بار مرا بوسه داده است گر میزنی مقابل دختر، پدر نزن خیلی خستهم چشامو رو همه دنیا بستم جون بابا نمیذارم دیگه که سرتو بگیرن از دستم نور میبینم حرمو که از دور میبینم اونقده شلوغه دورت آقا که ضریحتو به زور میبینم
ای کاش با اینترنت ضعیف هم اجراکنه