ای نیمقرن فاطمهی خانوادهام خورده گره ارادهی تو بر ارادهام تو لشکر سوارهای و من پیادهام من پیش تو کنار خدا ایستادهام زینب خدای صبر، مسیحای هر بلا بانو قدم بزن روی چشمان کربلا والامقام، حضرت خورشید قافله ای انبیا گدای تو در وقت نافله بین تو و امام شدن نیست فاصله لرزید از وقار تو دستان حرمله تیغ حجاب تو به سر شمر خورده است خولی ز ترس نام تو صدبار مرده است در کربلا امام تویی، پیغمبرت منم آن سایهای که هست به روی سرت منم بانوی من محافظ دور و بَرَت منم امری اگر هست بگو نوکرت منم