ای بقیعِ تو کربوبلایی دیگر کربلا بود برای تو مِنایی دیگر کوفه تا شام تو را سعی و صفایی دیگر در غریبان تو غریبَ الغربایی دیگر غربتت را نسرودم منِ شاعر آری راستی تو چقدَر شاعر و ذاکر داری شده آزرده تو را از عملِ ما خاطر بیسبب نیست اگر شد حَرمت بیزائر از حدیثِ تو نگفتیم ولو در ظاهر گرچه محتاجترینم به قالَ الباقر همهی سال پیِ یک شب تقویم توئیم ما فقط مرثیهخوان شب ترحیم توئیم دست بر دامن مِهرت نرساندیم چرا گاهگاهی که رسیدیم نماندیم چرا پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا باقرالعلم زِ عِلم تو نخواندیم چرا بگذر از ما که برای تو موثر نشدیم نه که به صحن و رواق تو مسافر نشدیم کودکیهای تو در اوج مصیب طی شد کودکیهای تو همراه شهادت طی شد پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد زیر شلاق ستم بند اسارت طی شد طی شده کودکیات گوشهی بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کربلا جلوهی غم بود برایت مادام کربلا کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجّاد تمام کربلا بود و امام ابن امام ابن امام من تو را یک تنه یک کربوبلا میبینم من تو را در همهی مرثیهها میبینم داغ بیآبی و فقدان ابو را تو بگو روضهخوان باش خودت روضهی او را تو بگو پرده بردار بیا راز مگو را تو بگو بوسهی تیغ به رگهای گلو را تو بگو تو بنا بود بمانی به امامت برسی روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی هزار خاطرهی غم نمیرود از یادم غروب سرخ مُحرّم نمیرود از یادم به گاهواره خالیِ اصغرم سوگند رباب و خیمهی ماتم نمیرود از یادم فرات بود و عطش بود و کودکان عرب خروش غیرت زمزم نمیرود از یادم دَمی که هستیِ زینب زِ روی زین افتاد همان مصیبت اعظم نمیرود از یادم
عالی